اشعاری از سرزمین پارس

اشعار و گفته هایی ناگفته

اشعاری از سرزمین پارس

اشعار و گفته هایی ناگفته

چگونه باور کنیم

وقتی ، در پس هر حصار فرو ریخته 


رد سرخی شبیه خواب انار چکیده 

وقتی ، در نم و نای هر چاه 


طنین ضجه های تنهایی پیچیده 

وقتی ، از تمام فصل های خدا 


تنها فصل سکوت و تماشا ، روئیده 

وقتی از گم شدن دفتر عشق ،بی تابیم 


و از باریدن برف 


بر سر پناه بی طاق می نالیم 

وقتی پنجره در خواب انتظار میمیرد 


و دل از آواز چه باید کرد می گیرد 

چگونه باور کنیم 


بودن در نبودن را ؟ 


رخت مهتاب 


بر تن آینه را ؟ 

 

بیژن صف سری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد